❣️𝓶𝓮𝓵𝓲𝓼𝓼𝓪 ❣️

فارسی هفتم. درس 1 فارسی هفتم

سلام بچه ها یک داستان تخیلی بگید برا انشا از گوگل نباشه هم تاج داره هم فالو

جواب ها

جواب معرکه

Nazanin ..

فارسی هفتم

معرکه و فالو یادت نره اگه خوب بود و می خواستی فالو کنی لطفاً من را فالو نکن آن کسی که خودم فالو کردم را فالو کن یعنی اکانت قبلیم~~ Nazanin **داستان تخیلی: سفر به دنیای رنگ‌ها** روزی روزگاری، در یک دهکده کوچک، دختری به نام نازنین زندگی می‌کرد. آوینا عاشق رنگ‌ها بود و همیشه آرزو داشت دنیایی پر از رنگ‌های زیبا را ببیند. یک روز، وقتی که در باغچه‌اش گل‌ها را آب می‌داد، ناگهان یک پروانه بزرگ و رنگارنگ به سمت او پرواز کرد. پروانه به نازنین گفت: 'اگر می‌خواهی دنیای رنگ‌ها را ببینی، مرا دنبال کن!' نازنین با شوق و ذوق پروانه را دنبال کرد و به یک درخت بزرگ رسید. پروانه به او گفت: 'از این درخت بالا برو و به دنیای رنگ‌ها وارد شو.' نازنین با ترس و هیجان به بالای درخت رفت و ناگهان به دنیایی شگفت‌انگیز و پر از رنگ‌های زنده و درخشان منتقل شد. در این دنیا، درختان به رنگ‌های مختلف، گل‌ها با عطرهای دل‌انگیز و رودخانه‌ها با آب‌های رنگی وجود داشتند. نازنین با دوستان جدیدش، که هر کدام رنگ خاصی داشتند، بازی کرد و لحظات شادی را سپری کرد. او یاد گرفت که هر رنگ داستانی دارد و هر داستانی زیبایی خاص خود را به همراه دارد. اما وقتی که خورشید غروب کرد، نازنین فهمید که باید به خانه برگردد. پروانه به او گفت: 'هر بار که به رنگ‌ها نگاه کنی، به یاد این دنیا باش و زیبایی‌های آن را در قلبت نگه‌دار.' نازنین با قلبی پر از شادی و خاطرات زیبا به خانه برگشت و از آن روز به بعد، هر رنگی که می‌دید، او را به یاد دنیای شگفت‌انگیز رنگ‌ها می‌انداخت.

جواب معرکه

🌷nika azari🌷

فارسی هفتم

سفر به سرزمین ابرها ☁️✨ در یک روز آرام و آفتابی، یک دختر جوان به نام لاله، در باغ پدربزرگش قدم می‌زد. او همیشه کنجکاو بود و به دنیای اطرافش علاقه زیادی داشت. ناگهان، لاله یک درخت بزرگ و عجیب را دید که با شکوفه‌های رنگارنگ پوشیده شده بود. او به سمت آن رفت و ناگهان متوجه شد که درخت در حال حرکت است! 🌳🤔 با تعجب، لاله به درخت نزدیک‌تر شد و ناگهان درخت یک صدا تولید کرد. 'سلام، من درخت ابرها هستم! اگر می‌خواهی به سرزمین ابرها سفر کنی، باید به من بگویی که چه آرزویی داری.' لاله با چشمان درخشانش گفت: 'می‌خواهم دنیایی را ببینم که هیچ‌کس هرگز ندیده است!' درخت شروع به تکان‌خوردن کرد و چند شکوفه را به طرف لاله پرتاب کرد. لاله ناگهان احساس سبکی کرد و به سمت آسمان پرواز کرد! ☄️🌈 او در سرزمین ابرها قرار گرفت، جایی که ابرها به شکل دایره‌های بزرگ و نرم طراحی شده بودند و موجودات شگفت‌انگیز در آنجا زندگی می‌کردند. او با یک پری کوچک به نام نورا آشنا شد که به او گفت: 'این سرزمین پر از جادو و زیبایی است، اما باید مراقب سایه‌بان‌های تاریک باشید!' 🧚‍♀️🌙 لاله و نورا تصمیم گرفتند به دنبال سایه‌بان‌های تاریک بروند تا بفهمند چه چیزی در دل آنها پنهان شده است. در طول سفرشان، با موجودات مختلف و چالش‌های هیجان‌انگیز روبرو شدند. آنها با هم دوستی عمیق‌تری پیدا کردند و لاله یاد گرفت که تنها با شجاعت و مهربانی می‌توان بر ترس‌ها غلبه کرد. در نهایت، آنها موفق شدند سایه‌بان‌ها را پیدا کنند و با کمک نورا، روشنایی را دوباره به سرزمین ابرها بازگرداندند. 🔦🌞 پس از آن، لاله می‌دانست که باید برگردد، اما این سفر برای او یک یادگاری بزرگ به جا گذاشت. او با قلبی پُر از عشق و امید به خانه برگشت و از آن روز به بعد، همیشه به یاد سرزمین ابرها و دوستان جدیدش بود. و اینگونه بود که لاله فهمید هر آرزویی می‌تواند به واقعیت تبدیل شود، اگر شجاعت و دوستی در آن وجود داشته باشد. ❤️🌟 پایان 🌍✨ معرکه یادت نره

سوالات مشابه درس 1 فارسی هفتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام